این وبسایت را حمایت می کنم
ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

گوگل پلاس

تصویر ثابت

قضاوت با شما

جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست / هر که را باشد توکل کار او دشوار نیست

خبرنامه:

کلبه دوستان

گیاه پزشکی

گیاهان زینتی

جملات زیبا


gps ماشین ردیاب

دیلایت فابریک

جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کلبه و آدرس koolbe.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار بازدید

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 274
بازدید دیروز : 217
بازدید هفته : 504
بازدید ماه : 491
بازدید کل : 41013
تعداد مطالب : 200
تعداد نظرات : 1899
تعداد آنلاین : 1

تماس با ما
قضاوت با شما

سلام دوستان عزیز


" راست و دروغش بپای گوینده ولی من هم یه جورایی تایید میکنم  "

 

برای ورود زائری که چند روز دیگر میرسید گوسفندی خریداری کردم


 که چند روزی در خانه نگه دارم تا وقت قربانی کردن او برسد. آن را داخل


حیاط گذاشتیم ولی آنقدر صدا داد ، صدایی که شباهتی به بع بع گوسفند


 نداشت و بیشتر به ناله شبیه بود تا اینکه همسایه ها هم شاکی شدند


 و ما آن را درون دستشویی گذاشتیم و در را بستیم تاصدای او کمتر


 شنیده شود ولی ناله های او تمامی نداشت .


رفتم سری به او بزنم ببینم آیا میتوانم بفهمم چه چیزی او را آزار میده


 که متوجه شدم او در این مدت هیچ دفعی نداشته .


 خیلی تعجب کردم وقتی دقت کردم دیدم که محل دفع ادرارو مدفوع


 این حیوان را دوختند که با نگه داشتن مواد دفعی چند کیلویی


وزن آن اضافه شود و پول بیشتری عاید آنها شود .

 

 

میتوانید باور کنید انسان امروز ، جامعه ما به کجا رسیده


من که هنوز از شوک این واقعه بیرون نیامده ام !!!!!!!!!!!!!!

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

فروزنده غیاثی
ساعت13:55---13 آذر 1391
کجایی همتای خوب ؟
کاش خبری میدادید از حالتون !!


نسترن
ساعت10:55---5 آذر 1391
درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،

شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!

و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...

تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....

دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس.................
نمیــــفروشــــــــم​..!!!!


رضا
ساعت7:53---2 آذر 1391
روزگاری با غم دوری تو من ساختم
قصه ها و غصه ها با یاد تو پرداختم
با امید دیدنت یک لحظه و یک ثانیه
بارها در کنج غم شعر و غزلها ساختم
شور عشقت خانه ی دل را به بازی میگرفت
من چه تلخ این بازی بی انتها را باختم
گرچه سازت همنوا با ساز من هرگز نشد
باز اما من برایت این نوا بنواختم
بی تو سرگردان و حیران گم بدم در خویشتن
با تو اما من خودم را بیشتر بشناختم
عقل در آغوش عشقم خفته و مدهوش بود
من به رأی عشق سوی قلب سنگت تاختم
پیش چشمم این جهان تمثیلی از روی تو شد
گوییا جز تو همه دنیا به دور انداختم


پرنسس
ساعت11:50---28 آبان 1391
وای...واقعا باورم نمیشه...!!!!!!!!!!
یعنی خود گوسفنه بیشتر از اون آدما می ارزه!!!


سراب
ساعت17:44---27 آبان 1391
اون انسانها فرقی با آاادمای وحشی ندارن

دختر کویر
ساعت16:00---27 آبان 1391
فقر از دیدگاه استاد علی شریعتی:
میخواهم بگویم ......
فقر همه جا سر میكشد .......
فقر ، گرسنگی نیست .....
فقر ، عریانی هم نیست ......
فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میكند ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ......
طلا و غذا نیست....
فقر ، ذهن ها را مبتلا میكند .....
فقر ، بشكه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میكشد .....
فقر ، همان گردوخاكی است كه بر كتابهای فروش نرفته ی یك كتابفروشی می نشیند ........
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ........
فقر، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میكشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست،
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است!
سلام دوست عزیز...خوبین؟بعد 3ماه اومدم ودوباره آپ کردم خوشحال میشم تشریف بیارین


نسترن
ساعت14:13---26 آبان 1391

آدم هستن ولی انسانیت رو فراموش کردن!!!
حق با داروینه انگار بعضی ها واقعا از نسل حیوانات هستن...


ساقی
ساعت17:02---25 آبان 1391

از تو با بادها سخن‌ْ خواهم‌ گُفت‌ !
از تو با پرندگان‌ْ ،
از تو با فوّاره‌های‌ روشن‌ِ باغ‌ْ ،
از تو با آسمان‌ْ سخن‌ْ خواهم‌ گُفت‌ !

از تو با شب‌ْ چراغ‌ِ ستارگان‌ْ ،
از تو با خورشیدْ
ـ که‌ تیغ‌ِ بُلَندِ آفتابی‌اَش‌ را آخته‌ به‌ شبیخون‌ِ شب‌ْ ! ـ ،
از تو با قطره‌های‌ بازیگوش‌ِ باران‌ ،
از تو با طاق‌ِ رنگین‌ْکمان‌ْ سخن‌ْ خواهم‌ گُفت‌ !

از تو با چشمه‌ها ،
از تو با رودها ،
از تو با اقیانوس‌ها سخن‌ْ خواهم‌ گُفت‌ !
با موج‌ها وُ ماهیان‌ُ مرغان‌ِ سپیدِ ماهی‌ْگیرْ...

از تو با درختان‌ْ ، از تو با بیرق‌ِ بنفشه‌ ،
از تو با کودکان‌ِ گردوْبازْ سخن‌ْ خواهم‌ گُفت‌ !

از تو با بردگان‌ِ نان‌ْ ،
از تو با مردمان‌ِ ساده‌ی‌ سَرزمینَم‌ ،
از تو با تمام‌ِ بَرگ‌های‌ نانوشته‌ی‌ جهان‌ْ سخن‌ْ خواهم‌ گُفت‌ !

از تو با عطرها وُ آینه‌ها ،
از تو با خنیاگران‌ِ دوره‌ْگَردْ ،
از تو با بلوغ‌ِ پَس‌ْکوچه‌ها ،
از تو با تنهایی‌ِ انسان‌ْ ،
از تو با تمام‌ِ نفس‌های‌ خویش‌ْ سخن‌ْ خواهم‌ گُفت‌ !

تو را به‌ جهان‌ْ معرّفی‌ خواهم‌ کردْ ،
تا تمام‌ِ دیوارها فروریزند
و عشق‌ْ بَر خرابه‌های‌ تباهی‌ْ
مَستانه‌ بگذَرَدْ !

رسالت‌ِ دیگری‌ در میانه‌ نیست‌ْ !
من‌ به‌ این‌ رُباط‌ آمده‌ام‌ ،
تا تو را زندگی‌ کنَم‌
و بمیرم‌ !


ساقی
ساعت20:48---23 آبان 1391
جارِ شادمانه‌ی‌ گنجشکان‌ را روشن‌ْتَر می‌شنوم‌ ،
چرا که‌ تو اینجایی‌ !

شکوه‌ِ خورشیدُ کف‌ْکوبی‌ِ بَرگ‌ها ،
پَنبه‌های‌ وِلِنگارِ اَبرْ ،
لَن‌ْترانی‌ِ جوباره‌ی‌ فروتن‌ْ
این‌ همه‌ را خوش‌ْتَر از همیشه‌ می‌بینم‌ ،
چرا که‌ تو اینجایی‌ !

تو آن‌ اشارت‌ِ روشنی‌
که‌ آدم‌ْ را
به‌ بَر چیدن‌ِ سیب‌ِ سَرتَرین‌ شاخه‌ دعوت‌ کردْ !

بهشت‌ْ را به‌ نیم‌ْ نگاه‌ِ تو فروختم‌
تا با تو
بَر گستره‌ی‌ خاموش‌ِ خاک‌ْ
بهشتی‌ نو بیآفرینم‌ !


یگانه
ساعت23:23---22 آبان 1391
سلام ممنون ازنظر زیبات
به دیدارم بیا هر شب



در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند



دلم تنگ است



بیا ای روشن ای روشنتر از لبخند



شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها



دلم تنگ است



بیا بنگر چه غمگین و غریبانه



در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال



دلی خوش کرده ایم با این پرستوها و ماهی ها



و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی



....شب افتادست و من تنها وتاریکم



و در ایوان و درتالاب من دیریست



خوابند



پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی



بیا ای مهربان با من



بیا ای یاد مهتابی!



مهدی اخوان ثالث


هانیه
ساعت22:05---22 آبان 1391
واااای بر ما
وووای بر ما
موندم که چه ادمهایی پیدا میشن
خدا هممون رو هدایت کنه


سایه
ساعت20:29---22 آبان 1391
[گل][گل]

هیچ گرسنه ای باقی نمی ماند

شک ندارم همین روزها

همه سیر میشوند, از زندگی....

[گل][گل]


سایه
ساعت19:31---22 آبان 1391
آنچه می خواهیم نیستیم و آنچه هستیم نمی خواهیم




آنچه دوست داریم نداریم و آنچه داریم دوست نداریم




و عجیب است هنوز امیدوار به فردائی روشن هستیم...






ساقی
ساعت11:56---22 آبان 1391
غیبَتَت‌ْ حضورِ هراس‌ْ است‌ْ !
بی‌تو یکی‌ کودک‌ْ می‌شَوَم‌ْ ،
گُم‌ْ شُده‌ در کوچه‌های‌ هیولایی‌ِ جهان‌ !
کودکی‌ْ که‌ از کودکی‌
تنها طعم‌ِ گُنگ‌ِ شیرِ مادرْ با اوست‌ !
اُفتان‌ْ می‌گُذَرَم‌ از میان‌ِ آدمیانی‌
که‌ به‌ فرمان‌ِ عورت‌ِ خویش‌ْ پوزارْ می‌کشَند
به‌ سان‌ِ سیل‌ْآبی‌ که‌ شنا را به‌ آرزویی‌ محال‌ْ بَدَل‌ْ می‌کنَد !
و من‌ْ غرق‌ْ می‌شَوَم‌ ،
غرق‌ْ می‌شَوَم‌ ،
غرق‌ْ می‌شَوَم‌...

حضورت‌ْ غیبت‌ِ هراس‌ْ است‌ !
بازمی‌ گَردی‌ُ تمام‌ِ سیل‌ْآب‌های‌ جهان‌ْ تَبخیرْ می‌شَوَند !
با دَستانی‌ سَرْشارْ از زیتون‌ُ عَسل‌ْ
و چشمانی‌ که‌ قهوه‌ْزاری‌ بی‌مَرزْ را تداعی‌ می‌کنَند !
چون‌ْ کبوترِ خیسی‌ْ ،
در چال‌های‌ کنج‌ِ لَبانَت‌ْ بیتوته‌ می‌کنَم‌
و آن‌ْ کودک‌ْ
عطرِ آغوش‌ِ مادرْ را بازمی‌یابَد !


فروزنده غیاثی
ساعت14:00---21 آبان 1391
سلام

وقت بخیر همکار همدل

خسته نباشی


ریحانه
ساعت13:51---21 آبان 1391
سلام دوست عزیزم...
خوبی؟؟؟؟؟؟پس کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟
پیدات نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیروز تولدم بودااااااااااااااااااااااااااا ااا


ساقی
ساعت10:49---21 آبان 1391
بگو چگونه‌ بگویم‌ : دوستَت‌ می‌دارَم‌ !
وقتی‌ که‌ مَردان‌ِ گُرْگفته‌ در بسترْ
این‌ جمله‌ را به‌ روسپیان‌ِ کهن‌ْسال‌ْ می‌گویند ؟
وقتی‌ که‌ این‌ کلام‌ْ
پیش‌ْ از طلوع‌ِ آدینه‌ْ به‌ زمزمه‌ تکرارْ می‌شود
در گرداب‌ِ خوی‌ْ کرده‌ی‌ بوسه‌ وُ خواهش‌ ؟

چگونه‌ بگویم‌ دوستَت‌ می‌دارَم‌ ،
وقتی‌ که‌ کج‌ْ کلاه‌ْ رو به‌ مُرداب‌ِ کبودِ سایه‌ها
با دستانی‌ گشوده‌ْ بانگ‌ْ بَر می‌دارَد :
دوستتان‌ می‌دارم‌ !
و تُندْبادِ سیاه‌ِ هلهله‌ْ
آسمان‌ را به‌ عفن‌ می‌کشاند !
وقتی‌ که‌ این‌ آیه‌ی‌ قُدسی‌ وِردِ زبان‌ِ آدمیانی‌ست‌
که‌ با قلبی‌ میان‌ِ دوپا وُ دشنه‌ای‌ در کف‌
کنج‌ِ دِنج‌ِ کوچه‌های‌ قهرکنان‌ را می‌کاوَند ؟

تنها یکی‌ نگاه‌...
تا این‌ کلام‌ْ اَبَدی‌ شَوَدْ میان‌ِ ما دو تَن‌ْ
و بشنویمَش‌
بی‌که‌ سخنی‌ بَر لَب‌ رانده‌ باشیم‌ !


سایه
ساعت18:45---19 آبان 1391
جایی به من بدهید
دورترین دلتنگی آدمی با من است
گفته بودم
روزی باران دریا را خیس خواهد کرد
و تلخ ترین روز ماه خواهدرسید
و تلخ ترین
تبخیر
آسمان را سیاه خواهد کرد
جایی به من بدهید
تمام دلتنگی آسمان با من است
گفته بودم
شبی ماه آب خواهد شد
و تمام پنجره ها غریب
و زمین تنها خواهد مرد
جایی به من بدهید
تمام تنهایی زمین با من است
گفته بودم روزی
تمام عکس هایمان را از زندگی پس
می گیریم
گفته بودم دیگر
از آسمان هواپیمایی نمی گذرد
و هیچ مسافری به جهان نمی رسد
و ما با چترهای بسته به دنیا می آییم
و با چترهای باز به خواب می رویم
جایی به من بدهید
شاید یکی از میان ما
شب کوچکی از نخستین شادمانی را به یاد آورد
شب کوچکی که زیر
ماه
شب کوچکی کنار چند شعر ساده ی روشن
شب کوچکی میان تمام شب های دنیا
شبی که ابتدای کلمات بود
جایی به من بدهید
جایی برای خندیدن
جایی برای خیره شدن
شب کوچکی از تمام دنیا با من است





ساقی
ساعت15:16---19 آبان 1391
به‌ خواب‌ُ به‌ رؤیاهایم‌ دوستَت‌ می‌دارَم‌ !
در بیداری‌ُ این‌ کابوس‌ِ بی‌امان‌ !
در لحظه‌های‌ نه‌ مَنی‌
و در ساحل‌ِ اقیانوس‌ِ گسترده‌ی‌ اشک‌های‌ خویش‌
به‌ هنگام‌ِ تماشای‌ کبوتری‌
که‌ از آسمان‌ِ بی‌کلاغ‌ِ آرزوهایم‌ عبور می‌کنَد
تا آشیانه‌ی‌ منّورِ خورشید !


حانیه
ساعت19:56---17 آبان 1391
سلام
من باور کردم و حسابی شگفت زده شدم...
آخه راههای عجیب و غریب پیدا کردن برای بدست آوردن پول حرام تا کجا؟؟
حق است که شیطان ادعای بازنشستگی کند...!!!


ساقی
ساعت19:49---17 آبان 1391
دوستَت‌ می‌دارم‌ !
تو به‌ زندگی‌ می‌مانی‌ !
به‌ نوشیدن‌ِ جرعه‌ای‌ آب‌ْ در فاصله‌ی‌ دو رؤیا !
به‌ بوییدن‌ِ عطرِ یکی‌ نامه‌ْ پیش‌ از گشودنش‌ !
به‌ سلام‌ِ هَر سپیده‌ْدَم‌ !
به‌ فرونشاندن‌ِ عطش‌ِ اطلسی‌ها !
به‌ زنگ‌َ بی‌هنگام‌ِ تلفن‌ ،
با خبری‌ گوارْ یا ناگوارْ !
به‌ پرسیدن‌ِ نشانی‌ِ آشتی‌ از عابری‌ اَخم‌ْآلودْ !
به‌ گشودن‌ِ پنجره‌ْ رو به‌ بی‌حیایی‌ِ باران‌ !
به‌ تماشای‌ چهره‌ی‌ ماه‌ْ از شکاف‌ِ پَرده‌ها !
به‌ شبنمی‌ که‌ کنج‌ِ چشمان‌ِ یکی‌ کودک‌ می‌نشیند ،
آنسوی‌ تَرکه‌ی‌ نخست‌ِ ناظم‌ِ دبستان‌ !
به‌ بوییدن‌ِ گونه‌ی‌ سیب‌ْ پیش‌ از گاز زَدَن‌ !
به‌ شنیدن‌ِ صفحه‌ای‌ پُرْغبارْ از خنیاگَری‌ مُرده‌ !
به‌ تحریرِ شرحه‌شرحه‌ی‌ او در گردنه‌های‌ گریان‌ِ ترانه‌ !
به‌ قدم‌ زدن‌ در گورستان‌ْ !
به‌ ریسه‌ رفتن‌ِ فاحشه‌ای‌ تنها در شب‌ِ تار !
به‌ رقص‌ِ پُر شتاب‌ِ پشه‌ها ،
فراگِردِ چراغ‌ِ کوچه‌ !
به‌ بالا پَریدن‌ِ گربه‌ از دیوارْ
و به‌ انتظارْ !
و من‌ تو را دوست‌ می‌دارم‌ ،
چرا که‌ دوست‌ می‌دارم‌ زندگی‌ را ،
آب‌ْ را و رؤیا را،
بوییدن‌ِ نامه‌ را ،
سلام‌ِ سپیده‌ و عطش‌ِ اطلسی‌ را ،
زنگ‌ِ تلفن‌ و اَخم‌ِ عابرْ را ،
ماه‌ را و پنجره‌ را ،
شکاف‌ِ پَرده‌ و چشمان‌ِ کودک‌ْ را ،
بوسه‌ی‌ سیب‌ُ غبارِ صفحه‌ را ،
تحریرُ ترانه‌ را ،
گورستان‌ُ فاحشه‌ را ،
رقص‌ُ گربه‌ را ،
و انتظار را !


سایه
ساعت18:54---17 آبان 1391
سلام









باورمی کنم وحتی تعجب هم نمی کنم.




گاهی شرایط دشوارزندگی ؛انسان رابه چنان کارهای پستی وامی دارد که ازساحت انسانی او کاملا به دوراست.




بایدمنصف بودوکل ماجرارابه انجام دهنده این کارمحول نکرد بلکه بیشتر ؛شرایط طاقت فرسای محیطی ؛این مسائل را به انسان تحمیل می کنند.




متاسفم برای انسان بودنمان ومتاسفم برای جامعه ای که انسان را چنین پرورش




می دهد.


سایه
ساعت18:53---17 آبان 1391
سلام





باورمی کنم وحتی تعجب هم نمی کنم.


گاهی شرایط دشوارزندگی ؛انسان رابه چنان کارهای پستی وامی دارد که ازساحت انسانی او کاملا به دوراست.


بایدمنصف بودوکل ماجرارابه انجام دهنده این کارمحول نکرد بلکه بیشتر ؛شرایط طاقت فرسای محیطی ؛این مسائل را به انسان تحمیل می کنند.


متاسفم برای انسان بودنمان ومتاسفم برای جامعه ای که انسان را چنین پرورش


می دهد.


سایه
ساعت18:53---17 آبان 1391
سلام



باورمی کنم وحتی تعجب هم نمی کنم.

گاهی شرایط دشوارزندگی ؛انسان رابه چنان کارهای پستی وامی دارد که ازساحت انسانی او کاملا به دوراست.

بایدمنصف بودوکل ماجرارابه انجام دهنده این کارمحول نکرد بلکه بیشتر ؛شرایط طاقت فرسای محیطی ؛این مسائل را به انسان تحمیل می کنند.

متاسفم برای انسان بودنمان ومتاسفم برای جامعه ای که انسان را چنین پرورش

می دهد.


سایه
ساعت18:53---17 آبان 1391
سلام

باورمی کنم وحتی تعجب هم نمی کنم.
گاهی شرایط دشوارزندگی ؛انسان رابه چنان کارهای پستی وامی دارد که ازساحت انسانی او کاملا به دوراست.
بایدمنصف بودوکل ماجرارابه انجام دهنده این کارمحول نکرد بلکه بیشتر ؛شرایط طاقت فرسای محیطی ؛این مسائل را به انسان تحمیل می کنند.
متاسفم برای انسان بودنمان ومتاسفم برای جامعه ای که انسان را چنین پرورش
می دهد.


solaleh20
ساعت18:40---17 آبان 1391
سلام

یعنی همچین کاری رو کسی واقعا می تونه انجام بده!!! فاجعه است این همه بی رحمی...
وای خدای من...


فروزنده غیاثی
ساعت17:49---17 آبان 1391
سلام
لعنت به این بشر دو پا که چه نمی کند .بله باور میکنم و دلم میسوزه و رنج می برم که چرا نمی تونیم کاری بکنیم . با این تورم بالا هنوز بدتر هم میشیم ..صبرکنید !!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:" قاصدک ", :: 17:6 :: نويسنده : کلبه



کلبه عشق

این وبسایت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ثبت رسیده است

All Rights Reserved For Koolbe.ir
Copy Right 2012

ابزار فيد خوان